پارچه فروشی که ترفیع درجه گرفت!!
دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ
پیروان آخرین منجی ـ «جوانک شاگرد بزاز، بیخبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیدانست این زن زیبا و متشخص، که به بهانه خرید پارچه بهمغازه آنها رفت و آمد میکند، عاشقِ دلباخته اوست. و در قلبش طوفانی ازعشق و هوس و تمنا بر پاست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، بهعلاوه پول، همراه ندارم، گفت: پارچهها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه بهمن تحویل دهد و پول بگیرد.
مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سرّ، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بیبهره نبود - پارچهها را بهدوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا بهدرون خانه داخل شد. در از پشت بسته شد.
ابن سیرین بهداخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار بهطول انجامید، پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالیکه خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا بهدرون اتاق گذاشت.
ابن سیرین در یک لحظه کوتاه، فهمید که دامی برایش گسترده شده، خواهش کرد. فایده نبخشید. گفت چارهای نیست باید کام مرا بر آوری. و همینکه دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میکند، او را تهدید کرد. گفت: اگر بهعشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد میکشم و میگویم این جوان نسبت بهمن قصد سوء دارد. آنگاه معلوم استکه چه بر سر تو خواهد آمد.
از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن بهقیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد. چارهای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و بهطرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.»[1]
محمد خود را بهنزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور میکرد همه متوجه میشدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است.
آری محمد، همان ابن سیرین معروف استکه با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بهخاک مالید و از مهلکه نجات یافت. و چون یوسفی مشرب عمل کرد و در مقابل زن نامحرم، خویشتنداری نمود و دینش را حفظ کرد خداوند بهرهای از معجزه حضرت یوسف علیه السلام را که تعبیر خواب بود به او عنایت فرمود. و او مصداق این آیه شریفه گشت:
«... و مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب...»،[طلاق،2،3]؛ «و کسىکه از خدا بترسد، خدا برایش راه نجاتى از گرفتاریها قرار مىدهد، و از مسیرىکه خود او هم احتمالش را ندهد، رزقش مىدهد.»
در واقع، بعضی از کارها مانند بزازی، از مشاغلی استکه بخش عمده مشتریان آن را خانمها تشکیل میدهند. و حتی میتوان گفت بازار پارچه، بازاری یکسره زنانه است. لذا آقایانی که بهعنوان صاحب مغازه و یا شاگرد، در این زمینه مشغول به فعالیت هستند، باید بیش از پیش متوجه وسوسههای شیطان و نفس اماره در مواجه با خانمها و نگاه کردن به آنها باشند.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»،[نور،30]؛ «به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را [از آنچه حرام است مانند دیدن زنان نامحرم] فرو بندند.»
نگاه کردن به ناموس دیگران، خواسته شیطان است. چشمیکه تیرهای زهر آلود و سمی نگاه را به نامحرمان پرتاب میکند، محل کمین شیطان است. امام صادق علیه السلام میفرمایند: «النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ وَ کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِیلَةً.»،[2]؛ «نگاه ناپاک، تیری از تیرهای مسموم و آلوده ابلیس است و چه بسیار نگاهیکه باعث عقده و حسرت طولانی میگردد.»
و حضرت در بیانی دیگر میفرمایند: «النَّظْرَةُ بَعْدَ النَّظْرَةِ تَزْرَعُ فِی الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ کَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً»،[3]؛ «چشم چرانی، تخم شهوت را در دل میکارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی استکه منشأ فتنه گردد.»
بنابراین نگاههای آلوده، مسموم و شهوت انگیز، آتش درون را شعله ور ساخته، و نتیجهای جز فحشا، تیرگی دل، و مشکلات اجتماعی، نخواهد داشت.
شغل بزازی و پارچه فروشی بهجهت ارتباط مستیقم و پر رنگ با خانمها، همانطور که میتواند زمینه سقوط را برای دلهای لرزان و سست و بی اراده فراهم نماید، اتفاقا میتواند سکوی پرش انسان در جهت رسیدن بهمقامات بلند معنوی نیز باشد.
الف: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در این زمینه میفرمایند: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب»،[4]؛ «چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید.»
ب: و در بیانی دیگر میفرمایند: «اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یَجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ»،[5]؛ «نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آنرا از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینیاش را در دل خویش احساس کند.»
ج: امام علی علیه السلام میفرمایند: «مَنْ عَفَّتْ أَطْرَافُهُ حَسُنَتْ أَوْصَافُهُ»،[6]؛ «کسیکه نگاههایش عفیف باشد، اخلاقش نیکو میگردد».
بنابراین بزازی یکی از مشاغل محترمی استکه بهجهت ارتباط مستقیمیکه با خانمها دارد، این فرصت را به شخص میدهد که در صورت خویشتنداری و عفت ورزیدن، پلههای ترقی را یکی پس از دیگری در جهت معنویت طی کند و اسباب کمال خویش را فراهم نماید.
۹۳/۰۳/۱۲